ماه: جون 2016

منتشرشده در

azim-zadeh-300x191.jpgجعفر عظیم‌زاده کارگر زندانی پس از شصت‌وچهار روز اعتصاب غذا ساعتی پیش با قول مساعد مسئولان جهت اعاده دادرسی و اعطای مرخصی به اعتصاب خود پایان داد و به مرخصی اعزام شد. احتمالا به دلیل وخامت جسمی این فعال کارگری با تصمیم خانواده در بیمارستان دیگری بستری خواهد شد.

با قول اعاده دادرسی و رسیدگی عادلانه به پرونده و مرخصی قابل تمدید، جعفر عظیم زاده ساعت ۸ شب روز پنجشنبه ۱۰تیر ماه ۹۵ به اعتصاب غذای خود پایان داد و توسط خانواده از بیمارستان ترخیص شد. گفته میشود احتمالا به دلیل وخامت جسمی این فعال کارگری با تصمیم خانواده در بیمارستان دیگری بستری خواهد شد.

جعفر عظیم‌زاده، دبیر هیات مدیره اتحادیه آزاد کارگران ایران، در اسفندماه سال ۹۳ از سوی دادگاه انقلاب به شش سال حبس و دو سال محرومیت از «فعالیت در فضای مجازی و رسانه‌ها و مطبوعات» محکوم شد.

این فعال کارگری که از هماهنگ کنندگان طومار چهل هزار نفری کارگران برای افزایش حداقل مزد بوده، به اتهام اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت کشور، اخلال در نظم عمومی و فعالیت تبلیغی علیه نظام جمعا به شش سال حبس محکوم شده است.

صلواتی، قاضی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران، در این حکم مجازات های این فعال کارگری را تجمیع نکرده است.

از جمله مصادیق اتهامات عظیم‌زاده، تشکیل اتحادیه آزاد کارگران ایران، تشکیل اتحادیه سراسری کارگران اخراجی و بیکار، همکاری با کمیته پیگیری ایجاد تشکلهای آزاد کارگری، شرکت در تجمع روز جهانی کارگر پارک لاله در سال ٨٨، هدایت کارگران در اعتراضات سال ٨۴، اقدام به تشکیل و برنامه ریزی و مدیریت تجمعات کارگری در زمان دولت جدید و تهدید به تجمع و اعتصاب در اسفند ماه سال ۹۲ بوده است.

عظیم‌زاده همچنین به علت جمع آوری طومار اعتراضی چهل هزار نفری کارگران و تجمعات در مقابل مجلس و وزارت کار و هدایت و اجرای این تجمعات، اعتراض به مزد مصوب، شکایت از سعید مرتضوی به عنوان نماینده هزار کارگر، اعتراض به ایجاد تغییرات ضدکارگری در قانون کار، نشست و ملاقات با دیگر تشکل های مستقل کارگری از قبیل سندیکای کارگران شرکت واحد تهران، سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه، کمیته هماهنگی، کمیته پیگیری و مصاحبه با برخی رسانه‌های برون مرزی محکوم شده است.

جعفر عظیم زاده، در آستانه روز جهانی کارگر سال ۹۳‌ از سوی ماموران امنیتی در تهران بازداشت و پس از ۴۶ روز با قید وثیقه ۱۰۰ میلیون تومانی از زندان اوین آزاد شد.

وی در تاریخ ۱۷ آبان‌ماه سال ۹۴ بر اساس ابلاغیه شعبه اول اجرای احکام کیفری دادسرای ناحیه ۳۳ اوین، برای تحمل شش سال زندان خود را به دادسرای مستقر در زندان اوین معرفی و به بند هشت این زندان منتقل شد.

تجمع در حمایت از جعفر عظیم زاده پس از ۶۲ روز اعتصاب غذا

منتشرشده در

tajamo-jaafar-azim-zadeh-300x191نزدیکان و همکاران جعفر عظیم‌زاده با انتشار فراخوانی اعلام کردند تجمعی در حمایت از این کارگر زندانی که از ۶۲ روز پیش در اعتصاب غذا به سر می برد، فردا چهارشنبه ۹ تیرماه ساعت ۱۰صبح در محل دفتر ریاست جمهوری (خیابان پاستور) برگزار خواهند کرد. متن کامل این فراخوان را در ادامه مشاهده نمایید.

نزدیکان و همکاران جعفر عظیم‌زاده با انتشار فراخوان به تجمعی در حمایت از این کارگر زندانی که از ۶۲ روز پیش در اعتصاب غذا بسر می برد گفتند فردا چهارشنبه ۹ تیرماه ساعت ۱۰صبح در محل دفتر ریاست جمهوری جمع خواهند شد.

متن این فراخوان عمومی که یک نسخه از آن در اختیار هرانا قرار گرفته از این قرار است:

«ما کارگران، معلمان و حامیان کارگر زندانی “جعفر عظیم زاده” که از ۶۲ روز قبل در اعتصاب غذا به سر می برد و در این مدت در مقابل مطالبات برحق وعمومی اش (حذف اتهام امنیتی از پرونده های فعالین صنفی واجتماعی) فقط با بی‌پاسخی ودهن کجی قوه قضائیه روبه رو شده با توجه به وضعیت بسیار بحرانی وخطرناک جسمی او، ساعت ۱۰صبح چهار شنبه ۹تیر ماه در محل دفتر ریاست جمهوری (خیابان پاستور) تجمع اعتراضی خود را با مطالبه آزادی و مداوای جعفر عظیم زاده و حمایت از خواست‌های وی بر پا می‌کنیم.»

در همین رابطه با توجه به واکتش دادستان تهران در مورد تکذیب ملاقات با همسر آقای عظیم زاده و همچنین وجود دستور مرخصی برای آقای عظیم زاده، همسر این فعال کارگری گفت “با شخص جعفری دولت آبادی ملاقاتی نداشته‌ام اما آقای حاجیلو نماینده دادستان به ما گفتند اگر آقای عظیم‌زاده بمیرد هم کاری برایش نمی کنیم.”

همسر این فعال کارگری هم‌چنین در مورد مرخصی اعطا شده ادعایی توسط دادستانی گفت: “دستور مرخصی ۵ روزه مربوط به ۳۰ روز پیش است و در حال حاضر با مرخصی موافقت نشده است و اجازه مرخصی درکار نیست.”

خانواده هما هودفر اتهام‌های دادستان تهران علیه این استاد دانشگاه را رد کردند

منتشرشده در

image-397-300x191خانواده «هما هودفر»، استاد دانشگاه کنکوردیای کانادا، در بیانیه‌ای با تاکید بر اینکه طی سه هفته گذشته به او «دسترسی» نداشته‌اند، اتهامات مطرح شده از سوی دادستان تهران و برخی رسانه‌ها علیه خانم هودفر را رد کردند.
 
 خانواده «هما هودفر»، استاد دانشگاه کنکوردیای کانادا، در بیانیه‌ای با تاکید بر اینکه طی سه هفته گذشته به او «دسترسی» نداشته‌اند، اتهامات مطرح شده از سوی دادستان تهران و برخی رسانه‌ها علیه خانم «هودفر » را رد کردند.
 
خانواده خانم «هودفر» در این بیانیه که روز دوشنبه هفتم تیر منتشر شده است با اشاره به سخنان دادستان تهران درباره این استاد دانشگاه و بدون ذکر نام او، نوشته‌اند که «برای اولین بار» فمینیسم به عنوان «جرم» مطرح شده است.
 
به گفته نویسندگان این بیانیه، «اعتقاد به فمینیسم به مثابه اعتقاد به برابری زنان و مردان، در انواع تفسیرھا و برداشت‌ھای موجود از این واژه، در هیچ کجای قوانین ایران جرم محسوب نشده است».
 
«عباس جعفری دولت‌آبادی» دادستان عمومی و انقلاب تهران روز چهارم تیر گفته بود که هماد هودفر «در حوزه‌های فمینیسم و جرائم امنیتی ورود داشته و پرونده‌اش در دادسرای تهران تحت رسیدگی است».
 
در‌‌ همان روز خبرگزاری «میزان»، وابسته به قوه قضائیه، به نقل از سایت «مشرق نیوز» نوشته بود که خانم هودفر «عضو هیات مدیره و از بنیانگذاران مؤسسه برانداز ولوم است». در این گزارش فعالیت‌های «بنیاد ولوم» شبیه به فعالیت‌های «بنیاد هلندی هیفوس» توصیف شده بود.
 
خانواده «خانم هودفر» در پاسخ به این اتهامات اعلام کردند که او از موسسان شبکه همبستگی زنان در کشورهای مسلمان (ولوم) نبوده و تنها عضو آن بوده است.
 
در این بیانیه تاکید شده که «ولوم» ھمواره فعالیت‌ھای خود را «با التزام به رعایت قوانین موجود کشورھا ھدایت کرده است». به گفته نویسندگان این بیانیه، «ولوم» نهاد داوطلبانه‌ای متشکل از محققان و دانشگاهیان چندین کشور مسلمان است و «اهداف و عملکرد آن با نهادهایی مثل هیفوس که در اروپا برای حمایت از فعالان حقوق بشر در سراسر دنیا تاسیس شده فرق می‌کند».
 
خانواده خانم هودفر همچنین با اشاره به تحقیقات او درباره وضع زنان در مصر، پاکستان و اندونزی اعلام کرده‌اند که او به دلیل این تحقیقات از سوی دولت‌های این کشور‌ها «مواخذه» نشده است.
 
هما هودفر، مردم‌شناس شناخته‌شده ایرانی-کانادایی که تابعیت ایرلندی هم دارد، روز ۱۷ خرداد پس از احضار به دادسرای امنیت در تهران بازداشت شد.
 
خانواده «خانم هودفر» در بیانیه خود اعلام کردند که دراین سه هفته به او «دسترسی» نداشته‌اند و اتهامات او به وکلیش نیز اعلام نشده است.
 
در این بیانیه با اشاره به مبتلا بودن خانم هودفر به یک «بیماری نادر شبکه اعصاب» اعلام شده که ممکن است «انکار» بیماری او به دلیل عدم شناخت آن باشد اما «حتی عدم آگاھی ھم از مسئولیت رسانه ھا نسبت به انعکاس درست وضعیت او نمی‌کاھد».
 
پیش از این، بیش از یکصد و هفتاد استاد شناخته‌شده علوم انسانی از دانشگاه‌های اروپا و آمریکا خواستار آزادی فوری و اجازه بازگشت خانم هودفر به کانادا شده بودند. در میان امضاکنندگان این بیانیه، اسامی چهره‌هایی چون لیلا احمد، نعام چامسکی، چاندرا تالپاد موهانتی، ریچارد فالک، نادیه علی، و طلال اسد به چشم می‌خورد. دولت کانادا نیز درباره وضعیت این استاد دانشگاه کنکوردیا ابراز نگرانی کرده و گفته است که برای آزادی او «هر آنچه لازم است» خواهد کرد. مرکز مطالعات خاورمیانه در آمریکای شمالی و عفو بین‌الملل نیز خواستار آزادی او شده‌اند.

نگاهی به وضع جسمی چهره های سرشناس هنری ایران؛ «حال همه ما خوب است…»

منتشرشده در

zimg_002_7
محمدرضا شجریان، عباس کیارستمی، ابراهیم حاتمی کیا و لوئیس چکناوریان.

چند چهره سرشناس موسیقی و سینمای ایران، مدتی است که کسالت دارند. برخی از آنها همچون محمدرضا شجریان استاد آواز ایران درگیر بیماری مزمن هستند و برخی مانند چکناواریان آهنگساز و رهبر ارکستر اهل ایران بعد از درمان مرخص شده اند. در این گزارش نگاهی به آخرین وضعیت این افراد داریم.

محمدرضا شجریان ، استاد آواز ایران خبر بیماری اش را در پیامی به مناسبت آغاز سال ۱۳۹۵ به طرفدارانش داد.

آقای شجریان ویدئویی در فیس بوکش منتشر کرد و گفت سالهاست با میهمان ۱۵ ساله ای آشناست و به دستور او موهایش را کوتاه کرده و منتظر است تا با او به تفاهمی برسد.

پس از انتخابات بحث برانگیز ریاست جمهوری ایران در سال ۸۸ ، محمد رضا شجریان طرف معترضان به نتایج انتخابات را گرفت و از رادیو و تلویزیون دولتی ایران خواست تا آثارش را پخش نکنند.

در طول این سالها ، اجازه برگزاری کنسرت هم به او داده نشده است.

هواداراتش در چند ماه گذشته ، خبر سلامتی اش را از صفحه اینستاگرام همسرش کتایون شجریان دنبال می کنند.

خانم شجریان در آخرین پست خود نوشته که پس از مدت پنج ماه اقامت در آمریکا اولین مرحله از درمان همسرش انجام شده و دوران نقاهت را برای آغاز مرحله دوم سپری می کند.

چند ماه بعد از پخش خبر بیماری شجریان ، عکسی از دیدار وزیر بهداشت با عباس کیارستمی در بیمارستان در شبکه های اجتماعی دست به دست شد.

شایعه ابتلای این فیلمساز و عکاس پرآوازه ایرانی به سرطان سریع در فضای مجازی پیچید و طرفدارانش را نگران کرد.

فریدون جیرانی ، مجری پیشین برنامه سینمایی هفت در گفتگو با صدا و سیما گفت آقای کیارستمی احتمالا به سرطان روده مبتلاست.

اما پسرش ، احمد کیارستمی در یک پست فیس بوک خود که در دهم ماه ژوئن در فیس بوک منتشر کرد گفت شایعه سرطان پدرش کاملا بی اساس است.

عباس کیارستمی که چند بار تحت عمل جراحی قرار گرفت و بتازگی برای ادامه درمان ایران را به مقصد فرانسه ترک کرد.

عباس کیارستمی در سال ۱۹۹۷ برای فیلم طعم گیلاس ، نخل طلای جشنواره فیلم کن را دریافت کرد. آقای کیارستمی ۷۶ سال سن دارد.

لوریس چکناواریان ، آهنگساز و رهبر ارکستر هم چندی پیش به علت گرفتگی رگهای قلب روانه بیمارستان شد و تحت عمل جراحی قرار گرفت.

zimg_004_9
لوریس چکناواریان ، رهبر ارکستر

 

آقای چکناواریان که او نیز ۷۸ ساله است، بعد از درمان، از بیمارستان مرخص شد.

غیر از این، ابراهیم حاتمی کیا، کارگردان سرشناس سینمای ایران هم بتازگی بستری شد. خبرگزاری های ایران اعلام کردند حاتمی کیا برای جراحی کیسه صفرا بستری شد و هم اکنون دوران نقاهت را طی می کند.

وزارت ارشاد در برخی از موارد اعلام کرده حاضر است هزینه های این چهره های سرشناس را متقبل شود اما به نظر می رسد این هنرمندان که تمکن مالی دارند، تمایلی به این مساله داشته باشند.

هنرمندان مشهور در بسیاری از مواقع توان پرداخت هزینه های درمان خود را دارند و هنرمندان نه چندان شناخته شده که بهره کمتری از کمک های مالی دولت می برند اغلب به مشکل بر می خورند.

در سالهای اخیر برخی هنرمندان از جمله سعدی افشار، در حالی از دنیا رفتند که بارها از عدم توجه مسئولان دولتی به وضعیت و مشکلات مالی شان اعتراض داشتند.

بررسی مهاجرت بازیگران ایرانی چرا بازیگران به شبکه ماهواره‌ای «جم» می‌روند؟

منتشرشده در به‌روزرسانی شده در

 شاید پیوستن «پردیس افکاری» به شبکه ماهواره‌ای جم تی‌وی میان صد‌ها خبر ریز و درشت دیگر گم شده باشد اما مهاجرت بازیگران به این شبکه ماهواره‌ای را نباید دست‌کم گرفت و باید بدانیم این مهاجرت‌ها نه دلایل سیاسی دارد و نه دلایل فرهنگی.
negam.gem_.jpg
بعد از مهاجرت پر سر و صدا و جنجالی گلشیفته فراهانی و مینا لاکانی به آن‌سوی مرز‌ها و رفتار هنجارشکنانه آن‌ها هرگونه مهاجرت بازیگران ایرانی برای حضور در شبکه‌های ماهواره‌ای نوعی عناد با نظام سیاسی و حاکمیتی ایران تلقی ‌می‌شود.
در حالی که به نظر نمی‌رسد موج مهاجرت بازیگران ایرانی به شبکه ماهواره‌ای جم از سر عناد باشد.
این مهاجرت و ترجیح حضور در جایی دور از وطن می‌تواند دلایل بسیاری داشته باشد، اما این دلایل هر چه هست سیاسی و عقیدتی نیست.
اگرچه مهاجرت‌های این چنینی نهایتاً نتایج سیاسی و عقیدتی خود را خواهد داشت. اما با نگاهی موشکافانه‌تر می‌توان دلیل این مهاجرت‌ها را بررسی کرد.
تاریخچه
تاریخچه مهاجرت و ممنوع‌الکاری بازیگران سینمای ایران در بعد از انقلاب سابقه‌ای به اندازه انقلاب اسلامی دارد.
بعد از انقلاب و در دهه شصت قرار بود عرصه فرهنگ و هنر از مظاهر حکومت پیشین پاک شود. اتفاقی که معقول می‌نمود.
بنابراین تمام هنرمندانی که در سال‌های پیش از انقلاب اسلامی شهرتی داشتند ممنوع‌الکار شدند و عده زیادی از آن‌ها مجبور به مهاجرت و جلای وطن شدند.
تنها عده اندکی از هنرمندانی که سابقه روشن‌تری در حکومت سابق داشتند توانستند به فعالیت خود ادامه دهند.
بازیگرانی با پیشینه قدرتمند تئاتری که اغلب در آثار وابسته به جریان روشنفکری ایفای نقش کرده بودند. هنرمندانی مانند عزت‌الله انتظامی، داوود رشیدی، علی نصیریان و جمشید مشایخی از میان آقایان و پروانه معصومی، فخری خوروش و ژاله علو در میان بانوان از این دسته هنرمندان بودند.
تکلیف سوپراستارهای سینمای ایران در‌‌ همان سال‌های نخستین یک‌سره شد. زمانی که برزخی‌ها با بازی محمدعلی فردین، ناصر ملک مطیعی، ایرج قادری و سعید راد از پرده سینما‌ها پایین کشیده شد و تنها سعید راد و ایرج قادری توانستند در چند اثر سینمایی دیگر ایفای نقش کند که آن‌ها هم در سال‌های بعد با محرومیت مواجه شدند.
ایرج قادری سال‌ها فقط کارگردانی می‌کرد و سعید راد هم وطن را ترک کرد. اما این پایان کار نبود. فقط سال‌های دهه شصت و جو انقلابی آن سال‌ها باعث جلای وطن هنرمندان نشد.
ترک وطن توسط هنرمندان اتفاقی بود که در سال‌های مختلف بعد از پیروزی انقلاب اسلامی باز هم تکرار شد.
از میان هنرمندانی که در سال‌های اخیر جلای وطن کرده‌اند می‌توان به محمدحسینی، فرشید منافی، مینا لاکانی، شبنم طلوعی، محسن نامجو، شادمهر عقیلی و گلشیفته فراهانی اشاره کرد.
هنرمندانی که هر یک به دلایلی از ایران مهاجرت کردند و هیچ‌گاه نتوانستند موفقیت‌های دوران حضور در ایران را تکرار کنند و به‌‌ همان سرعتی که وطن را ترک کردند کارنامه کاریشان هم سیر نزولی پیدا کرد.
سابقه این مهاجرت‌ها این ظن را در میان مخاطبان تقویت می‌کند که مهاجرت هنرمندان به شبکه ماهواره‌ای جم هم از جنس مهاجرت‌های قبلی است. اما این‌گونه نیست.
موج جدید مهاجرت‌ها دلایل گوناگونی دارد که در این نوشته به مهم‌ترین دلیل آن می‌پردازیم.
شبکه ماهواره‌ای جم
شبکه جم از سال ۲۰۰۷ میلادی فعالیت خود را آغاز کرد و به سرعت توانست مخاطبان فراوانی را در میان مردم ایران پیدا کند.
نکته جالب درباره شبکه جم متنوع بودن برنامه‌های آن بود. شبکه جم در ظاهر بدون سوگیری سیاسی سعی می‌کرد و می‌کند که یک شبکه صرفاً سرگرم‌کننده برای مخاطبان باشد.
شبکه جم تنها شبکه ماهواره‌ای است که در تمام زمینه‌ها برای مخاطب خود خوراک آماده تهیه دیده است. از انیمیشن تا مستند و فیلم و سریال از کانال‌های مختلف این شبکه پخش می‌شود.
برنامه‌هایی که کاملاً آرشیوی است و تعداد معدودی برنامه تولیدی در میان آن‌ها به چشم می‌خورد. اما، دلیل جذب هنرمند از میان هنرمندان ایرانی چیست؟
جدا از برد تبلیغاتی این قبیل تحرکات، شبکه جم برای تولید آثار داستانی به هنرمندانی احتیاج دارد که بتوانند آثار جذابی را برای مخاطبان این حوزه تولید کنند.
شبکه جم چه به لحاظ مالی و چه به لحاظ اعتبار هنری توانایی همکاری با هنرمندان خارجی و مهاجر را ندارد. و جدای از آن به علت فارسی زبان بودن، باید هنرمندانش را از میان هنرمندان ایرانی انتخاب کند.
بنابراین به سراغ هنرمندان ایرانی داخل کشور می‌آید و با جذب آن‌ها هم از هنرشان استفاده می‌کند و هم به لحاظ اقتصادی به سود می‌رسد.
به نظر نمی‌رسد آثار تولید شده در شبکه ماهواره‌ای جم از کیفیت بالای هنری برخوردار باشند. حال سوال این است که چرا هنرمندان ایران حاضر به همکاری با چنین شبکه‌ای می‌شوند؟
شبکه‌ای که با آثارش قطعاً چیز ارزشمندی به کارنامه آن‌ها نمی‌افزاید. اما هنرمندان ما حاضر می‌شوند با ترک وطن در چنین آثار نازلی حضور پیدا کنند.  حضوری که باید به واکاوی چرایی آن پرداخت.
چرا جم؟ چرا صدا و سیما و سینما نه؟ 
خیلی از زمان نامه تعدادی از بازیگران سینمای ایران به رئیس سازمان صدا و سیما نگذشته است. نامه‌ای که در آن علت بیکاریشان را از رئیس سازمان جویا شده بودند و اعلام کرده بودند درست از زمانی که تشکیل خانواده داده‌اند دیگر کسی به آن‌ها کار نمی‌دهد.
این ادعایی است که نیاز به اثبات دارد. در نامه این بازیگران به نکاتی اشاره شده است، که اگر اثبات نشود به راحتی می‌توان مدعیان را مورد پیگرد قانونی قرار داد. شاید به همین خاطر است که هیچ‌گاه نامی از امضاکنندگان آن نامه منتشر نشد.
حتی اگر مشکلاتی از این جنس را قبول نداشته باشیم، نمی‌توانیم کتمان کنیم بسیاری از بازیگران را مدت‌هاست که در پرده سینما و قاب تلویزیون نمی‌بینیم و در عوض تعدادی از بازیگران مداماً در نقش‌های مختلف در سینما و تلویزیون ظاهر می‌شوند.
این اتفاق می‌تواند دلایل متعددی داشته باشد، از‌‌ همان نکته‌ای که بازیگران در نامه‌شان ذکر کردند تا ارتباط و روابط عمومی خوب برخی بازیگران و عدم ارتباط برخی دیگر.
هرچه هست برای تعدادی از بازیگران سینما و تلویزیون ما دیگر نقشی وجود ندارد. بازیگرانی که تا ده پانزده سال پیش چهره‌هایی تقریباً مشهور بودند و مردم آن‌ها را می‌شناختند حالا بیکار هستند و مجبورند کنج عزلت اختیار کنند.
هیچ چیز برای بازیگران از این دردناک‌تر نیست که فراموش شوند و دیگر کسی آن‌ها را نشناسد و به یاد نیاورد. بسیاری از این بازیگران و کارگردانان مهاجرت کرده به همین دلیل به شبکه جم پیوسته‌اند. آنان کاری برای انجام نداشته‌اند.
به جم رفته‌اند تا فراموش نشوند و کار کنند. اگر بخواهیم علت این مهاجرت‌ها را سیاسی تعبیر کنیم به بی‌راهه رفته‌ایم.
وقتی تولید مهمی در سازمان صدا و سیما وجود ندارد و سینما هم قواعد خاص خودش را برای دعوت به کار دارد و ظرفیت محدودی هم دارد بسیاری از بازیگران از این دایره بیرون می‌مانند و نقشی به آن‌ها نمی‌رسد، پس مجبور به مهاجرت می‌شوند.
نگارنده تا به حال یک ثانیه هم برنامه‌های شبکه جم را ندیده است ولی از تنوع و فضای حاکم بر این شبکه بسیار شنیده است. پس می‌توان به راحتی حدس زد که چرا بازیگران و کارگردانان ما به این شبکه می‌روند. خوانندگان کمی فکر کنند و ببینند آخرین باری که رابعه اسکویی، پردیس افکاری و چکامه چمن‌ماه را در فیلم یا سریالی دیده‌اند چه زمانی بوده است؟ این بازیگران هر چند سال یک بار نقشی به دست آورده‌اند؟ چقدر کارشان تداوم داشته است؟
پاسخ به این پرسش‌ها می‌تواند کلید حل این ماجرا باشد. نکته بعدی که شاید به ذهن خوانندگان برسد، علت کشف حجاب این بازیگران است.
وقتی شما مهاجرتی در این سطح را انجام می‌دهید و به تعبییر دیگری فرار می‌کنید لاجرم رفتارهایی خارج از عرف جامعه خود انجام می‌دهید تا دیده شوید.
رفتارهایی که صد در صد غلط و مذموم است اما به دیده شدن مجدد شما کمک می‌کند. این رفتار‌ها فقط به یک دلیل انجام می‌پذیرد و آن دلیل این است که بازیگرانی که سابق بر این طعم شهرت را چشیده‌اند می‌خواهند به‌‌ همان مسیر برگردند و گاهاً برای بازگشت به‌‌ همان مسیر هر کاری می‌کنند ولو این‌که غلط باشد.
این درست که این بازیگران مسئول رفتارشان هستند. اما باید سوال مهم‌تری را از مسئولان فرهنگی و دست‌اندرکاران فرهنگی پرسید. چرا این بازیگران بیکار باید امروز از سر شبکه ماهواره‌ای جم در بیاورند؟ سوالی که جوابش پاسخ تمام این ماجرا‌ها است.

همسر نرگس محمدی: تماس تلفنی او با فرزندان خردسالش چه خطر امنیتی می تواند برای نظام داشته باشد؟

منتشرشده در

همسر نرگس محمدی، فعال حقوق بشر که از روز هفتم تیرماه در اعتراض به نداشتن حق تماس تلفنی با فرزندان خردسالش دست به اعتصاب غذا ی تر زده است به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت: «نرگس بیمار است و با مصرف روزی ۱۵ قرص بیماریش کنترل می شود اگر اتفاقی برای او بیفتد قوه قضاییه و وزارت اطلاعات مسوول خواهند بود. آخر تماس تلفنی یک مادر با بچه های خردسالش چه خطر امنیتی می تواند برای نظام داشته باشد که این حق را از او سلب کرده اند؟ حذف این حق فقط یک تعبیر دارد، می خواهند او را اذیت کنند.»

Narges-Mohammadi1-1-1-1.jpg

تقی رحمانی با اظهار اینکه همسرش از زمان بازداشت در تاریخ ۱۵ اردبیهشت ۱۳۹۴ تا کنون فقط یکبار با بچه هایش تلفنی صحبت کرده است به کمپین گفت: «نرگس از زمانیکه بازداشت شده تاکنون فقط یکبار در تاریخ ۱۴ فروردین ماه توانست با فرزندانش تلفنی برای چند دقیقه صبحت کند. تماس تلفنی زندانی با افراد خانواده اش حق طبیعی هر زندانی است اما به دلایل نامشخصی این حق از نرگس سلب شده است. در شرایطی که بچه های نرگس پیش من در فرانسه هستند این ظلم برای او مضاعف است چون قادر به ملاقات با بچه هایش هم نیست و فقط همین تماس تلفنی می ماند. بچه ها پس از اینکه نرگس به زندان رفت پیش من به فرانسه آمدند.»

همسر نرگس محمدی با اظهار اینکه چاره ای جز اعتصاب نمانده بوده به کمپین گفت: «پیش از این نرگس دو نامه سرگشاده نوشت، چندین بار با دادیار ناظر زندان در این باره صحبت کرده بود و برادرش سه بار از مشهد به تهران رفته و تقاضایش را شفاهی و کتبی با دادستان تهران مطرح کرده است. اما هیچ تاثیری نداشته، نرگس مجبور شد دست به اعتصاب غذا بزند تا مگر به این شکل به او اجازه ارتباط با فرزندانش را بدهند.»

تقی رحمانی گفت: «مسوولان هیچ وقت جواب مشخصی ندادند که چرا اجازه تماس تلفنی به او داده نمی شود. من واقعا نمی فهمم رییس قوه قضاییه، دادستان تهران و بقیه مسوولان چه فکری می کنند. این رفتار، این اجحاف را می شود چه نامید؟ ما نگران نرگس هستیم. او روزی ۱۵ قرص برای کنترل بیماریش می خورد و این اعتصاب می تواند برای تشدید بیماریش بسیار خطرناک باشد. ما نمی دانیم که در زمان اعتصاب آیا قرص ها تاثیر خواهند داشت. مساله این است که بیماری های نرگس با این قرص ها کنترل می شود.»

نرگس محمدی طی نامه ای که از سوی کانون مدافعان حقوق بشر منتشر شده، با اعلام شروع اعتصاب غذایش از تاریخ هفتم تیرماه نوشته است: «من خواسته‌ای جز امکان تماس تلفنی با فرزندانم ندارم. اگر خواسته بزرگ، نامعقول، غیراخلاقی، غیرقانونی و ضدامنیتی است بگویید و قانع‌ام کنید. اگر یک مادر که به‌زعم حکومتی مجرم شناخته شده، باید از شنیدن صدای کودکانش محروم شود، اعلام کنید.»

او در بخش دیگری از نامه اش نوشته است: «در بند زنان اوین، برخلاف تمام زندان‌های کشور، تلفنی برای تماس با خانواده‌ها وجود ندارد و غدغن است. هفته‌ای یک ملاقات داریم و از این هفته تا هفته بعد در بی‌خبری، به انتظار ملاقاتی دیگر می‌نشینیم. ملاقات مادران با فرزندانشان هم هفته‌ای یک‌بار به شکل حضوری است. روزهای چهارشنبه، مریم اکبری منفرد، صدیقه مرادی، زهرا زهتابچی، آزیتا رفیع‌زاده و فاطمه مثنی را برای ملاقات با فرزتدانشان صدا می‌کنند. من در گوشه تختم نشسته و از مادرها می‌خواهم روی ماه دختران و پسرانشان را ببوسند. مادرها به ملاقات می‌روند و من در خیال خود با کیانا جان و علی جانم دیدار می‌کنم دست‌های کوچکشان را می‌بویم و صورت چون گلشان را می‌بوسم.»

نرگس محمدی، سخنگوی کانون مدافعان حقوق بشر و فعال حقوق بشر به ۱۶ سال حبس برای سه اتهام محکوم شده است. او به اتهام عضویت در گروه «لگام، کارزار لغو گام به گام اعدام» به ۱۰ سال حبس، به اتهام «اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی» به پنج سال حبس و به اتهام «تبلیغ علیه نظام» به یک سال حبس محکوم شد. با توجه به ماده ۱۳۴ قانون مجازات جدید اسلامی که زندانی به بیشترین مجازات حکمش محکوم می شود، حکم خانم محمدی ۱۰ سال زندان است، با این حال همه چیز منوط به رای دادگاه تجدید نظر است.

پیش از این هادی قائمی، مدیر کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران در رابطه با این حکم نرگس در تاریخ گفته بود:« ده سال زندان برای فعالیت‌های مسالمت آمیز و مدنی یک فعال خوشنام حقوق بشر، بدون اینکه عمل مجرمانه‌ای رخ داده باشد، به هیچ عنوان قابل پذیرش نیست و نشان دهنده سیاسی بودن رای دادگاه است.» وی افزود: «چگونه می‌توان به کسی که برای از بین بردن اعدام تلاش کرده است حکم ده سال زندان صادر کرد، در حالی که هم اکنون مقامات ایرانی از جمله خود جوادلاریجانی رئیس ستاد حقوق بشر، خبر از تلاش‌های قوه قضاییه برای برداشتن اعدام از جرائم مواد مخدری وکاهش اعدام‌ها می دهد؟»

هادی قائمی افزود: «وزارت اطلاعات دولت حسن روحانی، مسوولیت دستگیری و پرونده سازی برای خانم محمدی را به عهده داشته است و این وظیفه رئیس جمهوری است که برای آزادی این فعال مدنی از هیچ تلاشی فروگذار نکند و شهروندان را مطمئن کند که وزارت تحت امر ایشان حقوق و آزادی‌های آنان را لگدمال نمی‌کند.»

نرگس محمدی پیش از این در مهرماه ۱۳۹۰ از سوی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به سه اتهام اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی، عضویت در کانون مدافعان حقوق بشر و تبلیغ علیه نظام به ۱۱ سال حبس تعزیری محکوم شد که این رای در دادگاه تجدید نظر به شش سال حبس تغییر یافت. او به دلیل شدت بیماری مغز و اعصاب در خرداد ماه سال ۱۳۹۲ از زندان زنجان به بیمارستان منتقل شد و پس از آن به دلیل شرایط جسمی که قادر به تحمل زندان نبود با قرار وثیقه ۶۰۰ میلیون تومانی آزاد شد. او از تاریخ ۱۵ اردیبهشت ماه ۱۳۹۴ برای اجرای مجدد حکم شش سال حبسش به زندان رفت.

بی‌توجهی دادستانی به نامه پزشکی قانونی؛ جعفر عظیم‌زاده در شصتمین روز اعتصاب غذا بیهوش شد

منتشرشده در

“برای جعفر عظیم زاده هیچ کاری نخواهیم کرد و هر بلایی هم که سرش بیاید، پای عواقبش ایستاده ایم،” این جملاتی است که دادستانی تهران در پاسخ نامه پزشکی قانونی و نگرانی‌های همسر جعفر عظیم زاده پس از دو ماه اعتصاب غذای این فعال کارگری اعلام کرده است. این در حالی است که جعفر عظیم‌زاده دوشنبه تیر و در شصتمین روز اعتصاب غذا برای دقایقی بیهوش شده است.

Jafar-Azimzadeh.jpg

اکرم رحیم پور، همسر جعفر عظیم زاده، با تشریح جریان ملاقاتش با دادستانی تهران به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت: “دادستانی به ما گفتند هیچ کاری برای همسرت نمی کنیم و هر بلایی هم سرش بیاید پای عواقبش ایستاده ایم، ایشان هم حاضر نیست اعتصاب غذایش را بشکند و در بیمارستان بستری است و فقط با سرم زندگی می کند، ضعف جسمی و وضعیت درد و خونریزی معده اش هم بدتر شده و ضربان قلبش به شکل خطرناکی نوسان دارد.”

اسماعیل عبدی، هم بندی جعفر عظیم زاده و دبیر کل کانون صنفی معلمان که با وثیقه آزاد است نیز به کمپین بین المللی حقوق بشر گفت که پزشکی قانونی در نامه ای رسمی به دادستانی، با تایید وضعیت وخیم جسمی، خونریزی روده و نوسان ضربان قلب آقای عظیم زاده، نوشته است که او باید به مرخصی اعزام شود و حتی پس از مرخصی نیز تحت مراقبت های پزشکی قرار گیرد.

آقای عبدی به کمپین گفت: ” تنها امیدواری این است که دادستانی با توجه به نامه پزشکی قانونی و برای جلوگیری از بروز یک فاجعه انسانی؛ هرچه زودتر در حرکتی معقولانه با آزاد کردن ایشان تا بررسی پرونده اش از طریق اعاده دادرسی اقدام نماید.”

اتحادیه آزاد کارگران ایران نیز روز دوشنبه هفتم تیر در بخشی از اطلاعیه اش نوشته است: “جعفر عظیم زاده در نه روز گذشته فقط با سرم زنده نگاه داشته شده است ، با این حال علاوه بر ادامه خونریزی روده و مشکل ادرار و درد های شدید معده که از دیروز آغاز شده است، قند و فشار خون و ضربان قلبش به حدی پایین آمده است که بامداد امروز به مدت یک ساعت بیهوش شد و هر آن این خطر و عدم بازگشت او به هوشیاری و وقوع فاجعه‌ای بزرگ جان او را تهدید میکند”

جعفر عظیم زاده، دبیر هیات مدیره اتحادیه آزاد کارگران ایران، از روز دهم اردیبهشت ۱۳۹۵ در اعتراض به برخورد امنیتی با فعالیت‌های صنفی، در زندان اوین دست به اعتصاب غذا زده است، او در نامه رسمی اعلام اعتصاب غذا، خواسته‌ خود را اینگونه اعلام کرده است: «خارج کردن اتهام اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت ملی کشور و دیگر اتهامات امنیتی از پرونده‌های مفتوح کارگران و معلمان معترض و برداشتن این‌گونه اتهامات جعلی و ساختگی از پرونده‌های خود و دیگر فعالین کارگری و معلمان زندانی.»

جعفر عظیم‌زاده که به دلیل فعالیت های مسالمت آمیز صنفی اش در پیگیری حقوق کارگران بازداشت و زندانی شده است، کارگر جوشکار ۵۰ ساله و دبیر هیئت مدیره تشکل کارگری «تحادیه آزاد کارگران ایران» است. او از هماهنگ کنندگان و امضا کنندگان طومار اعتراضی بود که طی آن بیش از سی هزار کارگر در نامه به وزیر کار و مجلس شورای اسلامی خواستار افزایش حداقل دستمزد کارگران ایران شدند.

همسر آقای عظیم‌زاده در پنجاهمین روز اعتصاب غذا به کمپین گفته بود که با گذشت بیش از پنجاه روز از اعتصاب غذا، مسئولین قضایی تاکنون پاسخی به اعتصاب غذای او نداده اند و فقط شفاها گفته اند که در صورت دست کشیدن از اعتصاب، به مرخصی چندروزه اعزام خواهد شد. به گفته خانم رحیم پور، از زمان بازداشت همسرش که سرپرست و تأمین کننده مالی خانواده بوده، وضعیت آنها سخت شده و وضعیت روحی فرزندانش نیز با زندانی شدن و اکنون اعتصاب غذای پدرشان چندان مناسب نیست. آقای عظیم زاده دو فرزند پسر ۲۰ و ۱۲ ساله دارد.

جعفر عظیم زاده، ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۳ و یک روز قبل از روز جهانی کارگر بازداشت شد و پس از ۴۶ روز بازجویی و انفرادی، با سپردن وثیقه آزاد شد. او به دلیل فعالیت‌های مسالمت آمیز کارگری، به «اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت کشور، اخلال در نظم عمومی و فعالیت تبلیغی علیه نظام» متهم شد. در دهم اسفند سال ۹۳، شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی، جعفر عظیم زاده را با این اتهامات به ۶ سال حبس تعزیری و ۲ سال محرومیت از عضویت در احزاب و فعالیت در فضای مجازی و رسانه ها محکوم کرد. این احکام بر خلاف ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی تجمیع نشد. این حکم در دادگاه تجدیدنظر نیز تأیید شد ولی به آقای عظیم زاده ابلاغ نشد و این فعال کارگری ۱۷ آبان ۱۳۹۴ پس از دریافت احضاریه، خود را به زندان اوین معرفی کرد و از آن زمان در این زندان به سر می برد.

از جمله مصادیق اتهامات عظیم‌زاده، تشکیل اتحادیه آزاد کارگران ایران، تشکیل اتحادیه سراسری کارگران اخراجی و بیکار، همکاری با کمیته پیگیری ایجاد تشکلهای آزاد کارگری، شرکت در تجمع روز جهانی کارگر پارک لاله در سال ٨٨، هدایت کارگران در اعتراضات کارگری سال ٨۴، اقدام به تشکیل و برنامه ریزی و مدیریت تجمعات کارگری در زمان دولت جدید و تهدید به تجمع و اعتصاب در اسفند ماه سال ۹۲ بوده است.

عظیم‌زاده همچنین به علت جمع آوری طومار اعتراضی چهل هزار نفری کارگران و تجمعات در مقابل مجلس و وزارت کار و هدایت و اجرای این تجمعات، اعتراض به حداقل دستمزد مصوب، شکایت از سعید مرتضوی به نمایندگی هزار کارگر، اعتراض به ایجاد تغییرات ضدکارگری در قانون کار، نشست و ملاقات با دیگر تشکل های مستقل کارگری از قبیل سندیکای کارگران شرکت واحد تهران، سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه و مصاحبه با برخی رسانه‌های برون مرزی محکوم شده است.

آقای عظیم زاده در اوایل خرداد ۱۳۹۴ و زمانی که با وثیقه آزاد بود، در شهر ساوه به مدت ۱۸ روز بازداشت شد و به همین دلیل پرونده دیگری در دادگاه ساوه دارد که هنوز رسیدگی نشده است.

اعدام مالک جزیره خارک + عکس

منتشرشده در

فتح الله خان حیات داودی در مهرماه ۱۳۴۳ در پادگان باغ تخت شیراز اعدام شد،ماجرای خارک و احداث تاسیسات نفتی مربوط به دوره نخست وزیری منوچهر اقبال است.همان وقت قرار شد متری ۱۰ ریال زمین ها توسط دولت خریداری شود،که معامله صورت نپذیرفت و یا در ازای زمین های خارک در شاهرود به فتح الله خان زمین داده شود،که این بار وی نپذیرفت،با اجرای طرح اصلاحات ارضی کلاً خریداری زمین های خارک منتفی شد.بعد از سرکوب شورش های جنوب توسط ارتش ،فتح الله خان اعدام شد.

zimg_001_1 (1).jpg

مستند دردناک از فقیرنشین ترین منطقه تهران + ویدیو

منتشرشده در به‌روزرسانی شده در

فقیرنشین ترین منطقه تهران را ببینید؛ پسر 12 ساله ای که برای زنده ماندن خود و پدر و مادرش می جنگد؛ دختری که می گوید هیچ آرزویی ندارم
اینجا پاکدشت ورامین است؛ جایی که فقر و کمبود امکانات آدم ها را به ستوه آورده است.
این ویدئو که توسط کانال اینترنتی «تی.وی پلاس» تهیه و منتشر شده، یکی از فقیرنشین‌ترین مناطق استان تهران را در پاکدشت به تصویر می‌کشد؛ جایی که ده‌ها خانوار با حداقل دستمزد و زیر خط فقر مطلق روزگار می‌‌گذرانند و چشم‌انتظار کمک‌های سازمان‌های خیریه هستند.
بخش اعظمی از درآمد این این خانوارها از طریق کودکان‌شان تامین می‌شود که به جمع‌آوری و فروش زباله‌های بازیافتی مشغول هستند. کودکانی که هم‌زمان با کار، زیر نظر معلمان داوطلب سازمان خیریه «جمعیت دانشجویی امام‌علی» درس می‌خوانند شاید در آینده صاحب شغل و زندگی بهتری شوند؛ هرچند که اغلب‌شان امیدی نیز به بهبود وضعیت‌شان ندارند.

نرگس محمدی در زندان اوین اعتصاب غذا کرد

منتشرشده در

5012-300x191 نرگس محمدی نائب رییس کانون مدافعان حقوق بشر که در بند زنان زندان اوین می باشد به‌ علت اجازه ندادن مقام‌های مسئول برای برقراری تماس تلفنی با فرزندان خردسالش دست به اعتصاب غذا زد.   

نرگس محمدی، نائب رییس کانون مدافعان حقوق بشر که اینک در زندان به‌سر می‎برد، از امروز – هفتم تیر ماه ۱۳۹۵- که مصادف است با بیست و یکم ماه رمضان، اعتصاب غذا کرد.

خانم محمدی با نگارش دل‌نوشته‌ای از چرایی اتخاذ چنین تصمیمی سخن گفته است، او در این دل‌نوشته با بیان اینکه «خواسته‌ای جز امکان تماس تلفنی با فرزندانش ندارد»، گفته است که علی‌رغم میل و توان جسمی‌اش، راهی برایش نمانده است جز اینکه فریاد «مادر بودن» و دلتنگ بودنش را با اعتصاب غذا اعلام کند.

فرزندان خردسال نرگس محمدی پس از بازداشت این مدافع حقوق بشر از یک سال پیش به نزد پدرشان که به اجبار و بر اثر فشارهای مقام‌های امنیتی و قضایی به فرانسه مهاجرت کرده است، رفته‌اند.

خانم محمدی در طول یک سال گذشته، فقط یک‌بار توانسته است از طریق تلفن با فرزندان خردسالش صحبت کند. این تماس تلفنی در اواسط فروردین ماه ۱۳۹۵ برقرار شد.

نرگس محمدی بارها با انتشار نامه‌های سرگشاده خطاب به مقام‌های ارشد قضایی، نسبت به رفتار زندانبانان و مقام‌های امنیتی در زندان با خود، اعتراض کرده است.

متن دل‌نوشته نرگس محمدی که در هفتم تیر ماه ۱۳۹۵ نوشته شده، به شرح زیر است:

تیر ماه آمده است، ماهی که یک سال پیش در همین ماه گرم تابستان دو کودک خردسال هشت و نیم ساله‌ام، ایران را به مقصد فرانسه و زندگی در پیش پدرشان ترک کردند. چرا که زندگی بدون مادر و پدر غیر ممکن شده بود. آخرین ملاقاتم را صد بار مرور کردم. هر بار خانواده‌ام پشت در بزرگ اوین می‌ماندند و فقط کیانا جان و علی جانم داخل زندان می‌شدند. از دم در زندان تا محل ملاقاتمان در دفتر حفاظت، مسیر طولانی بود و بچه‌ها به همراه یک مأمور مسافت حیاط را دست در دست هم طی می‌کردند و در مسیر، زندانیان را با دست‌بند و پابند و لباس‌های آبی- سرمه‌ای راه راه می‌دیدند و از ترس می‌دویدند. وقتی به من می‌رسیدند، نفس نفس‌زنان و در حالی‌که هنوز دستانشان به‌هم گره خورده بود از آنچه دیده بودند می‌گفتند. یک‌بار علی جان به کیانا جان می‌گفت: «کیانا خوب شد فرار کردیم وگرنه دزدها ما را می‌گرفتند.»

من همیشه از آمدن و رفتنشان نگران بودم تا دیدار آخر فرا رسید. گفتند: «مامان نرگس ناراحت نباش، می‌رویم پیش بابا تقی و دوباره برمی‌گردیم.» از دم در حفاظت تا در وسط حیاط زندان چند بار برگشتند و من را نگاه کردند. دستانشان را به‌هم داده بودند. خداحافظی کردیم و در بسته شد و علی جان و کیانا جانم رفتند. رفتنشان را نه آن لحظه که با چشمانم بدرقه کردم و نه حتی الان که یک‌سال گذشته باور نمی‌کنم. ساعت یک و نیم بعد از ظهر بود. نمی‌دانم با چه حالی وارد بند شدم. مسیر راهرو را طی کردم و وارد حیاط شدم. روی آسفالت داغ برای نیایش ایستادم. می‌خواستم با خودش صحبت کنم. فقط با خود خودش. نمی‌دانم گه‌ها گفتم و چه‌ها شنیدم و چقدر گریه کردم. اصلاً نمی‌دانم نام آن حال و هوایم را چه به‌نامم: «نیایش، ناله یا جان دادن.» نمی‌دانم چقدر دست بر زانوان لرزانم خم شدم و سپس به قامت ستبر ایستادم. نمی‌دانم چند بار سر به خاک پاک زندان اوین گذاشتم و نه اشک دیدگانم بلکه خون دلم را نثار کردم و برخاستم. نمی دانم چند بار دست به‌سوی آسمان برداشتم و از او صبر و شکیبایی طلب کردم. ولی از شدت سوزش پاهایم مجبور به بازگشت به بند شدم. فکر می‌کردم عزیزانم سه ماه دیگر و برای بازگشایی مدارس می‌آیند، اما مهر ماه آمد و فرزندانم نیامدند. درخواست اجازه تماس تلفنی دادم تا حداقل صدایشان را بشنوم، اجازه ندادند. آذر ماه آمد. روز تولد بچه‌هایم شد، تقاضای تلفن کردم تا تولدشان را تبریک بگویم، اجازه ندادند. در بند زنان اوین، برخلاف تمام زندان‌های کشور، تلفنی برای تماس با خانواده‌ها وجود ندارد و غدغن است. هفته‌ای یک ملاقات داریم و از این هفته تا هفته بعد در بی‌خبری، به انتظار ملاقاتی دیگر می‌نشینیم. ملاقات مادران با فرزندانشان هم هفته‌ای یک‌بار به شکل حضوری است. روزهای چهارشنبه، مریم اکبری منفرد، صدیقه مرادی، زهرا زهتابچی، آزیتا رفیع‌زاده و فاطمه مثنی را برای ملاقات با فرزتدانشان صدا می‌کنند. من در گوشه تختم نشسته و از مادرها می‌خواهم روی ماه دختران و پسرانشان را ببوسند. مادرها به ملاقات می‌روند و من در خیال خود با کیانا جان و علی جانم دیدار می‌کنم دست‌های کوچکشان را می‌بویم و صورت چون گلشان را می‌بوسم.

یک‌سال است که ارتباط من با دو فرزند خردسالم در حد پرسیدن احوالشان از خواهر و برادرم است که هر بار جمله‌ای تکراری را تحویل می‌گیرم: «نگران نباش، حالشان خوب است.» صدایشان را فراموش کرده‌ام. مدت‌هاست عکس‌هایشان را از تختم جمع کرده و کنار گذاشته‌ام. نمی‌توانم به عکس‌هایشان نگاه کنم. خواهرم می‌گفت: «هر بار که می‌خواهم به ملاقاتت بیایم علی به من می‌گوید از مامان نرگس بپرس ببین من را در خواب می‌بیند؟» تنها راه ارتباط من با فرزندانم خواب‌هایمان است. چقدر برایم عجیب است که آنها هم مادرشان را در خواب‌های شیرین کودکانه‌شان می‌بینند و اینگونه ارتباط می‌گیرند.

یک‌سال از رفتن فرزندانم گذشته و علی‌رغم نامه‌نگاری‌های علنی و غیرعلنی من و خانواده‌ام با داشتن تماس تلفنی من و فرزندانم مخالفت شده است و فقط یک‌بار به‌مناسبت عید نوروز ۱۳۹۵ در تاریخ ۱۴ فروردین ۱۳۹۵ به‌دستور کتبی مقام محترم دادستات تهران: «به مدت ده دقیقه و تحت شرایط امنیتی و فقط با فرزندان»، با کیانا جان و علی جانم صحبت کردم. آخرین جمله کودکانم این بود: «مامان نرگس امیدوارم دوباره اجازه بدهند به ما زنگ بزنی.»

سال ۹۱ زمانی‌که برای تحمل حبس شش ساله‌ام بازداشت شدم، بازجوی پرونده‌ام در سلول‌های ۲۰۹ گفت: «خوب می‌گفتی از حقوق بشر دفاع می‌کنی می‌فرستمت زندان عادی زنان تا بدانی بشر کیست.» اکنون نیز می‌دانم، چون بارها از من خواسته بودند تا فعالیت نکنم تا اجازه دهد کنار فرزندانم بمانم. می‌اندیشند با این فراق و دوری و قطع هرگونه تماس حتی به‌شکل تلفنی، مادر بودن را به من می‌فهمانند.

طی یک‌سال گذشته تجربه عجیبی در زندان داشتم. بودن در زندان و حتی حکم ۱۶ سال حبس در پرونده اخیرم، نه‌تنها پشیمانم نکرده بلکه اراده و باورم را برای دفاع از حقوق بشر بیش از پیش تقویت نموده، اما چیزی از رنج و درد حاصل از دوری از عزیزان و فرزندان دلبندم نکاسته است. اگر در این دوران لبخندی از رضایت از حداقل تلاش‌ها و فعالیت‌هایم بر لبانم نقش بسته، از تلخی حسرت دیدارشان آشوبی در دلم برپا بوده است. پاره‌ای از وجودم سرشار از رضایت و سرور و جدیت و تلاش و پاره‌ای دیگر مملو از درد و غم و هجران و حسرت بوده. گویی دل راه خود می‌رود و عقل پا به رکاب مرکب خود می‌تازد. باز با مادر موسی همراهم. مادر، وحی را دریافت کرد، فرزندش را در درون محفظه‌ای، روانه رود نیل کرد یعنی باور و توکل مادر کار خود را کرد. اما صبح روز بعد دل مادر از هجر کودک، تاب از کفش ربود، تا جایی که بیم آن می‌رفت که اسرار هویدا سازد، یعنی دل، نی ناله خود سرود و راه خود پیمود و خداوند دستی برآورد و …. در این سرزمین نیز در کشاکش قدرت ایمان و باور به آرمان‌ها از یک‌سو و تمایلات بشری و عشق و مهر از سوی دیگر، جان، دو پاره که سهل است صد پاره می‌گردد. امان از این درد چند پارگی. چه سخت است دل در گرو عشق عزیزان داشتن و پای در ره آرمان گذاشتن و سودای بشریت داشتن. همواره گفته‌ام در سرزمینی که زن بودن، مادر بودن و فعال حقوق بشر هر یک به‌تنهایی سخت است، بودن و داشتن هر سه با هم جرمی نابخشودنی و قامت‌شکن است. و اکنون «من» در سرزمین و وطنم، چنانچه در کیفرنامه‌ام آمده به جرم فعال حقوق بشر، فمینیست و مخالف اعدام بودن محکوم و در حبس هستم، و از نیک حادثه و دست پرمهر تقدیر هم «زن» و هم «مادرم».

مدافع حقوق بشر بودنم را جرم تلقی کردند اما تلخ‌تر آنکه زن بودن و مادر بودنم را انکار نمودند. تا آن زمان که بمیرم و خاموش شوم اعتراض و گلایه خواهم کرد و فراموش نخواهم نمود. کودکانم سه ساله بودند که نیمه شب به خانه‌ام هجوم آوردند و کیانای عزیزم را که عمل جراحی شده بود با ناله و گریه و تن تب‌دارش از آغوشم کشیدند و به سلول افکندند. عزیزانم پنج ساله بودند و پدرشان از ایران رفته بود که سراغم آمدند. بچه‌ها دامنم را رها نمی‌کردند که به دروغ به آنها قول دادند که شب برمی‌گردم پیششان و بردند و حبس‌ام کردند و ۱۵ اردیبهشت سال پیش که فرزندانم را که در مدرسه بودند و ظهر به امید گشوده شدن در توسط مادرشان به خانه بازمی‌گشتند ناگهان ناامید پشت در بسته گذاشتند تا چون پدرشان از این سرزمین رخت بسته و رفتند و من از این مردان حکومتمدار دیندار می‌پرسم آیا آنچه با من و فرزندانم رواداشته‌اند کم است که اکنون اینگونه فرزندان کوچک و معصوم من را آزار می‌دهند؟ روان گفتم به روانی اشک‌های روی گونه‌هایم. ساده نوشتم به سادگی مهر مادرانه‌ام. سوگند خوردم که «دلم برای فرزندانم تنگ و بی‌تاب است.» گفتم: «دل کوچک فرزندان در غربتم برای من تنگ است.» افسوس هیچ‌کس نشنید و وقعی ننهاد. یک‌سال صبوری کردم شاید وجدانی در این سرزمین خفته‌دلان به درد آید، حاصلی نداشت و باز مهر مادرانه‌ام را انکار کردند. علی‌رغم میل و توان جسمی‌ام، راهی برایم نماند جز اینکه فریاد «مادر بودن» و دلتنگ بودنم را با اعتصاب غذا اعلام نمایم. شاید دلی به رحم آید، شاید شرم و وجدانی وجود داشته باشد، شاید این کین‌کیشی و ستم را پایانی باشد. من خواسته‌ای جز امکان تماس تلفنی با فرزندانم ندارم. اگر خواسته بزرگ، نامعقول، غیراخلاقی، غیرقانونی و ضدامنیتی است بگویید و قانع‌ام کنید؟ اگر یک مادر که به‌زعم حکومتی مجرم شناخته شده، باید از شنیدن صدای کودکانش محروم شود، اعلام کنید، اگر نه به من مادر اجازه دهید تا صدای فرزندانم را بشنوم. مجازات ما زنان و مادران، حبس است نه محرومیت از شنیدن صدای عزیزانمان. انسان بودن ما را باور کنید.

نرگس محمدی

زندان اوین

هفتم تیر ماه ۱۳۹۵