ما زنان بازی نهایی را نباخته ایم

منتشرشده در

daryasafaei.negaam

هشتم مارس ۱۸۷۵ روزی بود که زنان کارگر نساجی در آمریکا به دستمزد پایین خود اعتراض کردند. خشونت پلیس در سرکوب این تجمع، جرقه ای شد تا زنان به پیگیری تمام حقوق خود آگاه شوند و جنبشی شکل بگیرد که تا امروز ادامه دارد. همه ساله این روز در سراسر جهان به عنوان نماد حرکت برابری خواهانه زنان شناخته می شود.

موفقیت های جنبش زنان آمریکا از به دست آوردن حق رآی در حدود سه دهه بعد از آن تاریخ، تا امروز به حدی رسیده است که یک زن در آستانه دست یافتن به بالا ترین مقام اجرایی این الگوی تمدن جهان قرار دارد. در ایران اما گفته شده اولین بار جمعی از زنان شهر رشت در شمال کشور در سال ۱۳۰۰ خورشیدی مراسم هشت مارس را جشن گرفته اند.

حقوق زنان ایران که در جامعه به شدت توسعه نیافته و سنتی آن دوران کاملآ نادیده گرفته می شده، همپای اندیشه های ترقی خواهانه دوران مشروطه طرح شد و البته مانند اهداف دیگر انقلاب مشروطیت نا کام ماند. از آن روز تا امروز جنبش زنان ایران از دریافت حقوق برابر تا از دست دادن کامل آن و مبارزه برای به دست آوردن بخشی از حقوق خود فراز و نشیب های زیادی را پشت سر گذاشته.

شاید مشهورترین مراسم هشت مارس در بعد از انقلاب ایران ۱۷ اسفند ماه سال ۵۷ باشد. روزی که زنان با حجاب و بی حجاب در اعتراض به قانونی کردن حجاب اجباری و شعار ‘یا روسری یا توسری’ به خیابان ها آمدند. حضوری که تآثیر عملی نداشت. اما در حافظه تاریخی مردم به جای ماند و جنبشی را کلید زد که با وجود سرکوب های خشن و مثال زدنی، همچنان زنده و پویا به راه خود ادامه می دهد. در این شرایط به سراغ یکی از فعالان مدنی رفته ایم که تآکید می کند جز ارزش های مندرج در اعلامیه جهانی حقوق بشر هیچ خط قرمزی ندارد.

برای همین هم در فضای ایرانی پر از خطوط قرمز درهم و نامرئی، گاه بایکوت شده و به در بسته برخورد کرده. ‘دریا صفایی’ که با کمپین ورود زنان به ورزشگاهها شناخته می شود، امروز و در جریان مبارزه مدنی برای حقوق برابر زنان به حدی از موفقیت دست یافته که دیگر نمی توان نا دیده اش گرفت. اسم او در محافل جهانی حقوق بشری و در جامعه مدنی اروپا بر سر زبانهاست و حرف های زیادی برای گفتن دارد. در عین حال همچنان دغدغه اش ایران است و زنان ایران. برای همین هم به تازگی به عنوان کاندیدای جایزه زنان صلح بلژیک در سال ۲۰۱۶ معرفی شد. در اعتراض به او که مشغول حرفه دندانپزشکی است، گفته اند: تو را چه به فعالیت مدنی؟ پاسخش را در ادامه بخوانید.

*از جایزه زنان صلح بگویید؟ و اینکه مشوق چه اقداماتی است؟
این جایزه به زنانى تعلق می گیرد که در کشور بلژیک زندگی می کنند و براى صلح و آرامش در هر کجاى جهان اقداماتی انجام می دهند. براى نمونه از نامزدهاى دیگر یک بانوى بلژیکى بود که در طول سالهاى گذشته با تاسیس چهار درمانگاه براى درمان مشکلات زنان و زایمان در افغانستان به آنها کمک کرده بود و یا دیگرى هنرمندى که در بلژیک موفقیت هنرى اش در تئاتر را برای آموختن هنر بازیگرى به پناهندگان جدید و کسانى که داراى وضع مالى و اجتماعى خوبى نیستند، صرف می کند تا از این طریق به آنها ثابت کند که از استعداد و توانایى بالایى برخوردار هستند. در مورد من این نامزدى به دلیل فعالیتهایم براى ورود زنان ایرانى به ورزشگاه هایشان و فعالیتهایم در بلژیک براى حقوق زنان تعلق گرفت. جایزه زنان صلح، مشوق بالا بردن تلاش انسانها براى بى تفاوت نبودن به درد و رنج دیگران است. در این نامزدى به هنگام ذکر نام من همچنین به این نکته تآکید شد که با اینکه در خارج از ایران زندگى می کند، مشکلات زنان ایران او را رها نکرده است.
*شما برای ورود زنان ایران به ورزشگاهها تلاش کردید، اما همچنان زنان ایرانی این اجازه را ندارند. در ایران هر گونه مخالفتی به شدت سرکوب می شود. برای همین مسالمت جویی دستآورد حداقلی دارد و خشونت هم حرکت را غیر دمکراتیک خواهد کرد. این وضعیت را چطور می بینید؟
مبارزات به همین شکل مدنى باید زنده بماند و گسترده تر شود. بویژه آنکه حق ورود زنان به ورزشگاه ها نه تنها امرى سیاسى نیست، بلکه با قانون اساسی جمهورى اسلامى هم منافاتی ندارد. بنابراین دلیلى برای بروز خشونت وجود ندارد. تا همین سه سال پیش در والیبال و تا حدود سال ١٣۶٢ در ورزشگاه هاى فوتبال ورود زنان آزاد بود. دومآ حتی اگر این تلاشها همچنان به نتیجه نرسیده، دست کم باعث بالا رفتن خودآگاهى هرچه بیشتر زنان و جامعه شده و شرایط را براى درخواست دیگر مطالباتشان فراهم کرده است. البته در شرایط خاصى، مطالبات مدنى می تواند با نافرمانى مدنى هم دنبال شود و این به هیچ وجه اسمش خشونت نیست، مبارزه با تبعیض است و خود عین مبارزه با خشونت است.
*یکی از دغدغه های فعالان مدنی این است که غرب در مواقع سرنوشت ساز، حقوق بشر را از اولویت خارج می کند و امثال حکومت ایران هم این رفتار را به عنوان بازدارنده برای مردم آگراندیسمان می کنند. فکر می کنید ضعف در اساس دیدگاه حقوق بشری مقامات غربی است یا در جامعه مدنی ایران که نتوانسته حمایت عملی جلب کند؟ و مسیر دریافت ضمانت اجرایی حمایتهای غرب را چه می دانید؟
اصولآ اولویت سیاست خارجى کشورهاى غربى مانند تمام کشورهاى دیگر، منافع ملى خودشان است و نه مسئله حقوق بشر. بله در حکومتهاى دیکتاتورى مثل جمهوری اسلامی، حرکات و جنبش هاى مدنى سرکوب و در نطفه خفه می شوند و ممکن است به اشتباه به افکار عمومى غرب این ذهنیت را القاء کند که در ایران مطالبات جدى دموکراتیک وجود ندارد. البته سیاستمداران غربی به خوبى مى دانند که در رژیمهاى خودکامه مبارزه براى مطالبات دموکراتیک کار ساده اى نیست و در این نوع کشورها بیشتر شاهد یک نوع سکوت گورستانى هستیم. اما مسئله آنها این نیست و بیشتر به دنبال منافع امنیتى و اقتصادى خود در منطقه هستند. مردم ایران هرگز نباید منتظر امدادهاى غیبى باشند. انتظار براى این امدادهاى غیبى باعث نپذیرفتن مسئولیت شخصى و رخوت و ناامیدى مى شود. حالا این امدادهاى غیبى براى یک نفر مى تواند یک سردارِ ناجى باشد و براى یک نفر دیگر دولت آمریکا. ما باید بدانیم که چنین امدادهاى غیبى اى وجود نداشته و نخواهند داشت. بهبود وضعیت کشور و بازپسگیرى حقوق شهروندى ایرانیان نیز تنها برعهده خود ایرانیان است و وظیفه هیچ کس دیگرى نیست. هر چه فعالیتهاى مدنى ایرانیان گسترده تر شود، بیشتر افکار عمومى جهان و حمایت معنویشان را با خود همراه میکند.
*شما به عنوان نماینده طبقه خاصی از جامعه در دیده بان حقوق بشر ژنو و محافل بلژیکی سخنرانی می کنید؟ ضرورت این حضور دقیقآ چیست؟ بعضی می گویند چرا شما در کنار پرداختن به حرفه خود وارد حوزه فعالیتهای مدنی می شوید که در آن تخصص و تجربه آکادمیک ندارید؟
من فقط به عنوان یک شهروند و یک زن از حقوق خودم، به عنوان یک زن دفاع کردم. این مسئولیت شهروندى و انسانى من است. مطالبات مدنی متعلق به هیچ گروه سیاسى خاصى نیست. کمپین ” بگذارید زنان ایرانى به ورزشگاه هایشان وارد شوند” که من افتخار آن را داشتم، از زنان و مردانى تشکیل شده که تنها یک هدف مشترک دارند و آن مبارزه با تبعیض جنسیتى است. ما زنان ایرانى -و من نیز به عنوان یکى از آنها- در تکاپو براى بازپس گیرى حقوق خود هستیم و این خواسته با سکوت به دست نمی آید. همین اعتراضها بود که در نهایت باعث اهمیت دادن رسانه ها و همراه کردن افکار عمومى و در مقطعى حمایت FIVB و FIFA شد. همین تلاشها باعث بالا رفتن خودآگاهى در جامعه نسبت به این مسئله شد. به طوری که در شبکه هاى اجتماعى به بحث داغى تبدیل شد و بسیارى از این حق دفاع کردند. تا جایی که جمهورى اسلامى مجبور به موضع گیری در این باره شد.
مبارزه با تبعیض جنسیتى و مطالبه حقوق شهروندى وظیفه تمامى شهروندان است و نیازى به تحصیل در رشته خاصى ندارد. نیازى است که در ذهن و وجدان هر انسانى باید وجود داشته باشد. تبعیض خلاف روحیه انسانى است.
ضرورت حضور در عرصه هاى حقوق بشر در این است که با اعتراض مستمر فعالان حقوق بشر، فشار روى هم میهنان کمتر خواهد شد و جمهورى اسلامى نمى تواند بدون پرداخت هزینه دست به هر کارى بزند. چشمهای ناظر جهانیان قضاوت می کند و به همین دلیل می توان از آن براى کمتر کردن فشارهاى داخلى بهره برد.
*کتاب ‘دویدن خلاف جهت باد’ را برای چه قشر مخاطبی نوشته اید؟ و فکر می کنید چرا باید خوانده شود؟
مدت‌ها بود که علاقه داشتم خاطرات زندگیم را در قالب رمانى بنویسم. سى، چهل صفحه‌اى هم نوشتم اما به دلایل مختلف، از جمله کمبود وقت، نیمه کاره رهایش کردم. تا اینکه روزى یک ناشر بلژیکى با من تماس گرفت و گفت گزارشى از فعالیت‌هاى من در مبارزه با ممنوعیت حضور زنان در ورزشگاه‌ها را در یکى از روزنامه هاى محلى شهر آنتورپن خوانده است. خواست دیداری داشته باشیم. به مطبم آمد و با هم در مورد فعالیت‌هایم صحبت کردیم. در میان صحبت‌هایمان بحث قیام دانشجویى ١٨ تیر و زندان رفتنم به میان آمد، گفت علاقمند است که خاطرات من را منتشر کند و این‌بار به جاى رمان، خاطراتم را نوشتم. این کتاب مجموعه‌اى از خاطرات زندگى اجتماعى ام در دورانهاى مختلف به همراه مشاهداتى از اتفاقات مهم سیاسى-اجتماعىِ کشورم است که بر زندگى من و همنسلانم تآثیر عمیقی بر جای گذاشته. مسائل اجتماعى که من -به عنوان یک دختر و زن ایرانى- با آن روبرو بودم و محدودیت‌هایى که بخاطر جنسیتم همانند همه دختر‌آن سرزمینم با آن دست‌ و پنجه نرم کرده ام. از دانشگاه و جو سیاسى حاکم بر آن تا تظاهرات تیرماه ۱۳۷۸ و دوران زندانم، از لحظه خداحافظى از سرزمین کودکیم، جایى که جوانیم را در آن جا گذاشتم تا گرفتاری هایی که در ترکیه داشتم و آغاز تبعیدی ناخواسته. از اثرات بدى که تبعید بر روح و روان انسان بجاى مى گذارد و این احساسِ بى پشت و پناهى که به آدم دست می‌دهد نوشته‌ام تا احساس تلخ اشغال کشورت. در تبعید همه چیز را باید از نو شروع کرد و ساخت و در عین حال نسبت به وضعیت ایران بى‌تفاوت نماند، زیرا بی تفاوتی به معنی پذیرش شکست است. در این کتاب از اعتراضاتم به ممنوعیت حضور زنان در ورزشگاه‌ها هم نوشته‌ام. من به عنوان یک زنِ ایرانىِ معترض به تبعیض، هنوز هستم و حضورم را می‌توانم به حکومت اسلامى نشان بدهم. با نوشتن این کتاب خواستم بگویم «ما بازى نهایى را نباخته‌ایم و می‌توانیم یک اثر، هر چند کوچک، برجا بگذاریم.» در این کتاب در کنار سرگذشت خودم، تلاش کرده‌ام که سرگذشت نسل خودم -دست کم در محیط اطرافم- را هم بیان کنم. طوری نوشته ام که خواننده با خواندن این خاطرات،کمی هم با محیط سیاسی-اجتماعى ایران در سه دهه گذشته آشنا شود و احساس کند که سرگذشت میلیون‌ها جوان ایرانى را خوانده است. نسل ما اتفاقات بزرگى را تجربه کرد. ما در زیر حاکمیت یک استبداد دینى زندگى کردیم، جنگ را لمس کردیم، جنبشهاى مختلفى را تجربه کردیم و در همان حال سعى کردیم که یک زندگى عادی داشته باشیم. « زندگى عادی» شاید بزرگترین خواسته اکثر مردم ایران باشد، چرا که در یک نظام دینى «زندگى عادی» به معنی زندگی با گناه، و حرام است. از نظر روانى برایم مهم بود که این خاطرات را بنویسم و اگر خواننده غیر فارسی زبان هم بتواند با خواندن این کتاب با زندگى یک نسل از جوانان ایران آشنا شود، من موفق بوده‌ام.
گذشته از آن جهان پیوسته کوچک‌تر می‌شود، فاصله‌هاى دورِ دوران‌هاى گذشته با دانش و تکنولوژى به شدت کاهش یافته و امروزه هر بحرانِ بزرگى در یک منطقه جهان بقیه جهان را تحت تأثیر قرار می‌دهد. اسلام‌گرایى و بحران‌هاى خاورمیانه را نمی‌توان تنها بحران مردمان این مناطق دانست. اروپا همسایه جهان اسلام است. این بحران‌ها از راه‌هاى مختلف، اروپا را نیز تحت تأثیر خود قرار می‌دهد. یکى از راه‌هاى این تاثیرگذارى مهاجرت و تبعات گوناگون آن براى کشورهاى اروپایى است. امروزه نزدیک به یک چهارم ساکنانِ پایتخت بلژیک را مسلمانان تشکیل می‌دهند. براى همین مسائل کشورهاى مسلمان و شناختِ ماهیت اسلامگرایی افراطى -چه شیعه و چه سنى- براى مردم اروپا بیش از هر زمان دیگرى اهمیت دارد.
*شما به حرفهای کامبیز حسینی درباره فردوسی بزرگ در برنامه پنج عصر، واکنش تندی نشان دادید. آیا فکر نمی کنید همه رفتار مردم و خصوصآ کمدینها هدفمند نیست و دنیا سیاه و سفید نیست؟
جامعه همزمان به نقد و طنز نیاز مستمر دارد. باید از آزادى نقد و طنز با تمام قدرت دفاع کرد. اما فارغ از درستی و نادرستی دیدگاههایمان، همچنانکه باید از آزادى کامبیز حسینى در بیان نظراتش دفاع کرد، هر شهروند ایرانى نیز حق دارد که از نظرات کامبیز حسینى انتقاد کند؛ وگرنه دیگر آزادى باقی نمى ماند. دلیلى ندارد که کمدین ها از نقد مصون باشند. در همین اروپا ببینید که چه انتقادات جدى اى از برخى از کمدین ها مطرح می شود و حتى گاهى علیه آنان به دادگاه ها شکایت می شود. یک نمونه اش دیودونه. این منطق دموکراسى و آزادى بیان است. من فقط سخنان کامبیز حسینى را نقد کردم و این حداقل حقى است که از آزادى بیان در اروپا دارم. نقد کامبیز حسینى به فردوسى اصلآ جنبه طنز نداشت. به اصطلاح داشت یک نقد جامعه شناختى و تاریخى ارائه می داد. شاید تنها قسمتى از نقدش که به نظرش طنز بود که فردوسى را “آق ابوالقاسم” مى خواند. کامبیز حسینى در آن برنامه اش در ابتدا شعرى را خواند و آن را منتسب به فردوسى کرد و بر اساس آن یک سرى تحلیل هاى تاریخى و جامعه شناختى انجام داد که هیج پایه و اساس علمى نداشت. البته دو سه هفته بعد در فیسبوکش نوشت که این شعر مربوط به فردوسى نبوده. اما بابت این اشتباه فاحش اش معذرت خواهى نکرد. در برنامه اش گفته بود: “همه این شعر رو میشناسیم، خوندیم، میدونیم.” در حالیکه با یک جستجوى ساده در گوگل به راحتی می شد فهمید که این شعر ربطى به فردوسى ندارد. انتقاد من به کامبیز حسینى در چند مورد بود. اول اینکه درست است که او هیچ آشنایى اى با فردوسى و شاهنامه ندارد، اما در مورد شعرى که به دیگری منسوب مى کند باید حداقل یک تحقیق کوچک انجام می داد. اگر به جاى فردوسى، یک شهروند زنده مقیم اروپا بود مى توانست به خاطر انتساب شعرى تقلبى و “نژادپرست”خواندنش، کامبیز حسینى را به دادگاه بکشاند و به راحتى او را محکوم کند. حق و تکلیف دو روى یک سکه هستند. دومین ایرادى که به او داشتم مسئله آناکرونیسم تاریخى است. مسئله سوم هم قاطى کردن کانتکست ها است. نژادپرستى در غرب جان دهها میلیون نفر را گرفته است. کاکلاس کلانها در آمریکا همچنان زنده اند و فعالیت دارند و به تازگى رهبرشان از ترامپ حمایت کرده است. کاکلاس کلان هایى که معتقد به برترى نژاد سفید هستند و تاریخى مملو از جنایت هاى ضدبشرى دارند. کسانى که سیاهان را به جرم سیاه بودن در آتش مى سوزاندند. هنوز در آمریکا سالانه صدها قتل نژادپرستانه توسط پلیس این کشور انجام مى شود. وضعیت اروپا هم خیلى بهتر نیست. اروپا هنوز کابوس دوران نازیسم را مى بیند، دهها میلیون کشته توسط حکومتهاى نژادپرست. در چنین جوامعى باید حساسیت ها را همچنان زنده نگه داشت. چرا که هر زمان احتمال برکشیده شدن دوباره ى دیو نیمه خفته نژادپرستى در این جوامع مى رود. حالا ما بخواهیم از درون این کانتکست برخى از ابیات فردوسى در هزار سال پیش را تفسیر کنیم، جز گمراهى و نافهمىِ هر چه بیشتر نتیجه اى در پى نخواهد داشت.
من در انتقاد به او نوشتم که “کامبیز حسینى در کشورى زندگى می کند که همه روشنفکران و مردم آن احترام خاصى براى توماس جفرسون -از نویسندگان قانون اساسی ایالات متحده- قائل هستند. توماس جفرسون یکى از بزرگترین برده داران کشور آمریکا بود و رسما نژاد سفید را بر نژاد سیاه برتر می دانست و حتى زندگى مشترک آنها در چارچوب یک ملت را امکانپذیر نمی دانست. اى کاش کامبیز حسینى به جاى انتساب اشعار دروغین به فردوسى و سپس نژادپرست خواندن او کمى از چرایىِ احترام ویژه مردم آمریکا به توماس جفرسون می پرسید.” ارزش توماس جفرسون در جاى دیگرى است. در حالى که فردوسى هرگز این سخنان سخیف و زشت توماس جفرسون را بر زبان نیاورده است، اما توماس جفرسون مى شود قهرمان آزادى و انسانیت و خردگرایى و فردوسى هم “نژادپرست”! من در کشورى زندگى مى کنم که از همه ملیتها و نژادها در آن هستند و با همه آنها هم رابطه بسیار خوبى دارم و مخالف هر گونه تبعیض میان انسانها هستم، چه دینى، چه نژادى، چه جنسیتى و حتى چه اقتصادى. هیچ چیزى کریه تر از تبعیض نیست، حالا چه برسد به پدیده ضدانسانى نژادپرستى. اما نگاه افرادى مانند کامبیز حسینى را نگاهى غلط و بى مطالعه مى دانم.
*در شبکه های اجتماعی پرسیده بودند آیا هماهنگی نوع پوشش و عقاید شما آگاهانه است؟ و در این مورد چه توصیه ای برای جوانان ایرانی دارید؟
آزادى پوشش از ضروریات است. من نیازى به خود سانسورى نمی بینم. آدم باید همان طوری باشد که هست و این پیامیست که من می خواهم با نوع پوششم به جامعه منتقل کنم.

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s